سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مردم! هرگاه دانستید، پس به آن عمل کنید؛ شاید که هدایت یابید . [امام علی علیه السلام]

چشم انتظار
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:5361

دختر بابا :: 83/9/4::  3:31 صبح

.خیلی سخته آدم یه موجود زنده دیگه رو تو وجودش داشته باشه اما به دلایلی واقعا" نتونه نگهش داره! خیلی سخته.

نمیدونم این خدای مهربون من چه حکمتی تو بعضی کاراشه؟ یکی آرزوی بچه دار شدن داره اما بهش بچه نمیده و یکی ابدا" موقعیتش رو نداره و ....

خدایا قربون حکمتت برم.خدایا ببخش...



دختر بابا :: 83/9/3::  2:57 صبح

فردا صبح یادم بیاور که زنده ام

با تمام وظایف شغلی یک موجود زنده

لبخند هم نزن

یک لبخند تو کافی است تا تمام وظایفها با لنگه کفشم جایی زیر تخت گم شوند و من تنبلترین آدم دنیا شوم

میفهمی که چه می گویم؟



دختر بابا :: 83/9/3::  2:51 صبح

با تمام کوچیکیم یک چیز بیشتر از تو دارم و آن خدایی به بزرگی تو ، من چقدر خوشبختم.



دختر بابا :: 83/9/3::  2:22 صبح

برام دعا کنین. فردا قراره جواب آزمایشم رو بگیرم. خدا کنه منفی باشه. تا اون موقع هزار بار مردم و زنده شدم.


 


دختر بابا :: 83/8/28::  2:52 صبح

انگار تا آخر دنیا باید بکشم. به عنوان یک جوون فقط و فقط احساس خستگی  می کنم. تا کی باید این همه بار رو که خیلیهاش ربطی هم به من نداره تحمل کنم؟

همه میگن تقصیر خودته خوب میفهمی و خوب درک میکنی! همه بهت اعتماد دارن. بابا جون اگه نخواهم بفهمم باید چیکار کنم؟

چقدر تلفن رو از پریز بکشم؟ چقدر درو روتون وا نکنم و وانمود کنم نیستم؟ چطوری حالیتون کنم حالم از خودتون و مشکلاتتون به هم میخوره؟ آخه چقدر نفهمید؟ چقدر خودخواهید؟ تا کی فقط میخواهید زر بزنید و یه گوش شنوای احمق بشنوه؟

هیچ فکر کردید شما هم به جای این همه فک زدن گاهی لازمه گوش شنوا بشید؟هیچ فکر کردید منم آدمم و دلم درد داره؟ از شما هم بیشتر  درد داره دلم؟

بابا آدمای خودخواه منم آدمم . خستم.

کی معنی زندگی رو فهمیدم؟ کی جوونی کردم؟ تا اومدم معنی زندگی رو بفهمم عزیز زندگیم از دنیا رفت و من به عنوان فرزند ارشد شدم الگو! شدم آدم! باید خیلی مواظب می بودم تا نگن از تو یاد گرفتن.

 تا دیپلم گرفتم رفتم سر کار تا کمک خرج خوانواده باشم. به خاطر اینکه کسی رو داشته باشم, تا حداقل یک نفر باشه که درکم کنه زود ازدواج کردم. اما حالا واسه شوهرم هم من شدم کوه. دیگه نمیتونم. دیگه بسه برام. پس من چی؟ حق من از زندگی کجاست؟ کاش ظاهرم انقدر شاد و روحیه بخش نبود.کاش بابام طوری تربیتم نکرده بود که بزرگتر از سنم بفهمم . کاش منم یه سنگ صبور داشتم. احساس میکنم هرچی باره  آدماست تو این دنیا رو شونه هام سنگینی میکنه.

خدایا تنها امیدم تو هستی.فقط تو.به داد دلم برس.



دختر بابا :: 83/8/26::  12:49 صبح

سلام

بعد از کلی این در و اون در زدن منم یه جورایی به لطف پارسی بلاگ صاحب وبلاگ شدم.هنوز نمیدونم میخواهم اینجا چی بنویسم و از چی بگم اما اینو که چرا اسم وبلاگم رو چشم انتظار گذاشتم میدونم.

راستش من زندگی خوب و کاملی دارم ( ازنظرمعنوی )اما همیشه و همه جا و در همه حال یه جورایی احساس تنهایی میکنم و چشم انتظار کسی ام که از تنهایی درم بیاره!

خدا رو شکر دور و بریهای ماه و خوبی دارم که سعی میکنن منو درک کنن  ولی...

راستش از  روزی که پدرمو از دست دادم این احساسو دارم.اون از همه نظر کامل بود و دوست داشتنی.فهمیده و انسانی کامل.خدا انقدر دوستش داشت که در چهل و یک سالگی بردش پیش خودش.

اما ضربه ای که به من وارد شد بعد از 10 سال شدیدتر شده.من خلا" وجودشو در همه جا حس میکنم و تنهای تنهام.

زندگیم پر از یاد باباست. بابای خوب و ماهم. شاید چشم انتظار روزی ام که دوباره ببینمش؟ به امید اون روز





لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

5361

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
چشم انتظار
::لوگوی دوستان::

::اشتراک::